بارها و بارها پیش آمده بود که توانسته بودند برخی مجرمان را از شیوه رفتارشان در مقابل خودروی گشت شناسایی کنند، برخی که حرفهای نبودند براحتی تسلیم شده بودند و حرفهایها با فرار عملیات تعقیب و گریزی را رقم زده بودند که در نهایت نیز برای آنها راهی جز کلانتری باقی نمیگذاشت.
در حین حرکت با سرعت آهسته چشم افسر گشت به جوانی افتاد که در پیادهرو حرکت میکرد، دستش را داخل جیبش میفشرد انگار که چیز گرانقیمتی را همراه میآورد.
جوانک به محض دیدن ماشین گشت بر سرعتش افزود و داخل اولین کوچه پیچید، افسر گشت از راننده خواست که او هم با همین سرعت آهسته به داخل کوچه متمایل شود.
جوانک که گمان میکرد از گشت پلیس دور شده بر سرعتش افزوده و گامهای بلندتری برمیداشت اما به محض رویت دوباره خودروی پلیس اقدام به دویدن کرد، اما هنوز چند قدمی نرفته بود که گشت در مقابلش توقف کرده و دستور ایست صادر شد.
افسر گشت با رعایت تمام نکات ایمنی از خودرو پیاده شد، او احتمال میداد که شاید جوانک در جیبش اسلحهای داشته باشد، پس نرمی دستش روی غلاف کلت کمریاش بود.
جوان قدبلند ایستاد بدون هرگونه حرکتی، عرق روی پیشانیاش حکایت از استرس فراوان وارده به او داشت.
به او نمیخورد که خلافکار باشد، نه از ظاهرش و نه از پوشش او، لباس مرتب و چهره متشخص او نشان نمیداد که بخواهد رفتاری خلاف دستورات پلیس انجام دهد.
افسر گشت از او خواست که کنار خودرو بایستد تا مورد بازرسی قرار گیرد، چیزی همراهش نبود جز یک حلقه انگشتری طلا و سه حلقه انگشتری نقره، انگار همینها را در دستش می فشرد.
او به کلانتری منتقل شد تا درباره این جواهرات توضیح دهد.
مرد جوان که زبانش قفل شده بود، از استرس حتی توان نداشت که گام بردارد و عرق سردی که بر پیشانیش نشسته بود را پاک کند.
او به محض رو به رو شدن با افسر بازجویی کلانتری لب به سخن گشود داستانی را بیان کرد که درد اجتماعی این روزهای کشورمان را درون خود نهفته است.
نیاز به گفتن نداشت چون از کارت شناساییاش قبلاً مأموران دریافته بودند اما خودش هم بیان کرد، او یک جوان دارای مدرک فوق لیسانس بود که اکنون باید درباره اتهامش سخن بگوید.
او گفت که در شهرش نتوانسته کاری پیدا کند و برغم داشتن مدرک عالی تحصیلی راهی برای کسب درآمد پیدا نکرده است، پس به مشهد کوچ کرده تا شاید در اینجا کاری پیدا کند.
او گفت که هر جا سر زده اولین چیزی که برای شروع بکارش خواستهاند معرف معتبر بوده است. معرف معتبر یعنی همان روابط که بتواند قفل ناگشوده ضوابط را براحتی آب خوردن باز کند.
او در ادامه گفت که زمانی که بیپولی به او فشار آورده وارد یک طلا فروشی میشود. در حالیکه مرد طلافروش هرگز گمان نمیکرده که فردی با این شخصیت بخواهد چیزی را به یغما ببرد، در زمانی که فرد طلافروش به مشتری دیگری مشغول میشود با کش رفتن یک حلقه انگشتر مغازه را ترک میکند.
او که از این موفقیت سرمست و خوشحال بود، سراغ چند فروشگاه نقره جات میرود و با همین ترفند چند انگشتر نقره هم به جیب میزند.
اما زمانی که استرس فروش این جواهرات دزدیده را داشته و گمان میکرده مرد طلافروش موضوع را پلیس اطلاع داده است و او تحت تعقیب است ناگهان سر و کله گشت و پلیس پشت سرش پیدا میشود و با رفتار غیرحرفهایاش خود را لو میدهد.
در همین راستا سرهنگ محمد بوستانی، فرمانده انتظامی مشهد به خبرنگار خط قرمز گفت: پسر جوانی که از طلافروشی و فروشگاه نقره جات کش روزنی کرده بود شناسایی و دستگیر شد.
فرمانده انتظامی مشهد با اعلام این خبر گفت: تیم دایره آگاهی کلانتری 29 شیرازی مشهد هنگام گشتزنی در خیابان اندرزگو به حرکات و رفتار مرد جوانی که به محض مشاهده خودروی پلیس قصد فرار داشت مشکوک شدند. سرهنگ محمد بوستانی افزود: پلیس، فرد مظنون را دستگیر و در بازرسی از او یک حلقه انگشتری طلا و سه حلقه انگشتری نقره کشف کرد.
وی گفت: متهم که دچار فشار روحی و عصبی شدیدی شده بود در اعترافات اولیه خود صراحتاً به کشروزنی از یک طلافروشی در محدوده بلوار معلم و همچنین سرقت از فروشگاه نقره جات در منطقه قاسمآباد مشهد اعتراف کرد.
فرمانده انتظامی مشهد اظهار داشت: تحقیقات از متهم 26 ساله که از شهر دیگری به مشهد آمده و دارای مدرک تحصیلی فوق لیسانس است در حالی ادامه دارد که تصور میشود او مرتکب کش روزنیهای دیگری نیز شده باشد.
متهم پرونده در اعترافات خود بیان داشت: ساعت 8 شب به بهانه خرید انگشتری طلا وارد مغازه طلافروشی شده و در حالی که مالک مغازه سرگرم پاسخگویی به مشتریان خود بوده با سوءاستفاده از غفلت مرد طلافروش، یک حلقه انگشتری را به سرقت برده است.
این فرد با توجه به سرنخهای موجود و ثبت تصویر چهره متهم به وسیله تجهیزات بازدارنده از سرقت، مورد شناسایی قرار گرفته و تحقیقات از او ادامه دارد.
نظر شما